"ما از جستجو باز نخواهیم ایستاد
و پایان همه جستجوهای ما
رسیدن به نقطه آغاز است
و شناختن آن نقطه برای نخستین بار .
شوشا گوپی یا همان شمسی عصارمتولد 2دی1314تهران درگذشت 2فروردین 1387
نویسنده ترانه سرا فیلم ساز خواننده ...بود.
خواننده ای بود که به سه زبان فرانسوی انگلیسی و فارسی میخواند و مینوشت. شوشا در تهران زاده شد ودر همان شهر به مدرسه فرانسوی ها فرستاده شد در 16 سالگی برای تحصیل راهی فرانسه شد و در رشته ادبیات فرانسه از دانشگاه سوربون فارغالتحصیل شد.
او در نوجوانی به پاریس رفته و در آن جا درس خوانده جامعه روشنفکری آن رفت و آمد و درآن نقش داشته است.
خانمی بسیار مهربان و گشاده دست و اهل مطالعه کمتر کتابی در باره ایران و فرهنگ ایران بیرون می آمد که او ندیده باشد یا از آن بی اطلاع باشد. او که در ابتدا خود را سخت تنها احساس میکرد، به اشعار ورلن و بودلر علاقه یافت. بیشتر اوقات در حال خواندن مقاله و کتاب و مجله و ....بود. بسیاری را هم خود او به خوانندگان مجلات جدی ادبی و فرهنگی معرفی کرده بود. آمیزه ای بود از خصلت ها و ذوق شرقی و عقل غربی. مایه جانش از ایران بود و نگاهش از غرب. و عاشق موسیقی بود، از جمله موسیقی فولکلوریک میهنش ایران. شیو? خوانندگی ژولیت گرکو را سخت میستود، و میتوانست صدا و سبک او را به نحو کاملی تقلید کند. چندی طول نکشید که شوشا شروع به سرودن ترانههای فرانسوی و فارسی کرد و در کافههای پاریس هم آواز میخواند. در دهههای شصت و هفتاد، وی 14 صفح? موسیقی پر کرد که از نظر ترکیب شعر و کلام و ملودی، آثار درخشانی هستند
بانوئی خوش قلب که همیشه نگران ایران بود و همیشه خبر ها را دنبال میکرد و اگر خبر ناگواری از ایران میشنید ناراحت میشد
شوشا دختر آیت الله محمد کاظم عصار، روحانی ایرانی و استاد فلسفه دانشگاه بودکه از نوادگان پیامبر اسلام به شمار میرفت.شوشا نگاهش به اسلام برخاسته از عرفان بود که در آن پر از گذشت و مهربانی بود تا انتقام و خونریزی.او نگاهش به اسلام متفاوت بود او خواننده بود که در اسلام به آن نگاه درستی نیست او حجاب متعادلی داشت و..... او همیشه از تندرویان اسلامی انتقاد میکرد.
هم? آنان که با شوشا آشنا بودند نه تنها سخت تحت تأثیر طبع آرام و مهربان وی قرار داشتند، بلکه نگاه او به
اسلام به عنوان مذهبِ عشق نیز متاثرشان میساخت. اسلامی که او بدان اعتقاد داشت بکلی با چیزی که
روحانیونِ وهابی و آخوندها نمایندهاش هستند تفاوت داشت و با جنایتهایی که به نام دین مرتکب میشوند هیچ
سنخیتی نداشت
در یکی دو سال گذشته فرصتی برایش پیش آمد تا دوباره از ایران دیدن کند و به آسیای میانه هم برود. شیفته بخارا و سمرقند شده بود.
کنجکاوی در حیط? اندیشه و فرهنگ، و همچنین اعتلای معنوی، وی را به محافل هنرمندان و نویسندگانی کشاند که گِردِ لویی آراگون جمع شده بودند شوشا مجذوبِ شگفتیهای رمانتیک روشنفکران چپ و کمونیست همچون لویی آراگون و ژان پل سارتر شده بود اما زمانی که به نوشتن کتاب خاطراتش پرداخت، نه تنها از هر چه نشان چپ داشت دلسرد شده بود، بلکه با تمامی موضعگیری "ضد بورژوایی" روشنفکران فرانسوی در افتاده بود.
شوشا نه تنها در فرانسه که در انگلستان هم در میان اهل فکر و ادب شناخته بود. سال پیش که کتاب "دختری در پاریس" با ویرایش نو در لندن منتشر شد، در مرکز فرهنگی فرانسه در لندن مجلسی برپاشد.
از سیاستمداران نامدار تا نویسندگان و دانشگاهیان همه در آن مجلس حضور داشتند و شوشا با آن لحن ویژه و مسلط به زبان انگلیسی با انتقاد از فرهنگ و سیاست در ایران و شرق و نیش های جان دار به فرهنگ غرب
شوری به پا کرد.
شوشا که در سال 1961 با یک کاشف و فروشند? تابلوهای نقاشی به نام نیکلاش گاپی ازدواج
کرده و به لندن نقل مکان کرده بود، حالا دیگر به زبان انگلیسی تسلط کامل پیدا کرده و به این زبان
حرف میزد، مینوشت، و آواز میخواند، و تصنیفهایی میساخت که تاثیر بیچون و چرای جون
بایز و باب دیلان و موسیقی "بلو گراس" را نشان میداد. هر چه مینوشت و میسرود، ذوق بارز
ملودی را در خود داشت. شوشا به کرات در گفتگوهایش با نگارنده اظهار داشته است که میتوان
هارمونی و ریتم و تنظیم ارکستر را به حداقلی که قواعد موسیقی اجازه میدهد کاهش داد، و این
قواعد را حتی یک آدم بیخدا هم میتواند یاد بگیرد، اما ملودی از خدا نازل میشود و نه از جای دیگر.
شوشا تا دهههای هشتاد و نود هم به اجرای موسیقی ادامه داد و از جمله در مراسم تدفین
دوست شاعرش تد هیوز در صومع? "وستمینستر" آواز خواند. در این دوره، او همانند سالهایی
که میان نویسندگان و هنرمندان پاریس زندگی کرده و برای خود جا باز کرده بود، در میان
روشنفکران انگلیس هم دوستان و نزدیکان بسیار یافته بود. در مدت کوتاهی بر زبان انگلیسی
تسلط پیدا کرده بود و پس از طلاقش از نیکلاس گاپی، آثار بسیاری به انگیسی نوشت. در وصف
استعداد بارز وی همین بس که هنگامی که به زبان سوم (انگلیسی) شروع به نوشتن کرد
بیتردید بهتر از بسیاری نویسندگان دیگر مینوشت که انگلیسی زبان اولشان بود. و این یادآور
کاری است کارستان که تنها جوزف کنراد از پس آن بر آمده بود.
راجر اسکوروتون نویسنده فیلسوف و پرفسور دانشگاه آکسفورد در روزنامه گاردین شوشا را یکی از برجسته ترین زنان ایرانی نسل خود خواندویادآور شد چگونه او به سه زبان و فرهنگ کاملا متفاوت (ایرانی فرانسوی انگلیسی)تسلط داشت که او را یکی از چهره های سرشناس روشنفکران قرار دادهمچنین خود روزنامه گاردین از او پس از مرگش تجلیل کرد.
پس از آن که تشخیص داده شد که سرطان دارد، شوشا که در بستر مرگ بود مقاله ای برای روزنامه گاردین
فرستاد و در آن در باره فر ایزدی و نقش آن در دورداشتن شاهان از کارهای اهریمنی نوشت و از زردشت
و فردوسی و نبرد میان اهورا مزدا و اهریمن سخن گفت. مهمترین کتابهای او یکی همان کتاب "دختری در
پاریس" دربار? دور? زندگیاش در پاریس است و دیگر کتابی است در زمین? دور? کودکیاش در ایران به نام
اسب عصاری" (1988). این کتاب، حکایت بینظیری است دربار?ّ تمدنی که به دست روحانیون معروف ایران به نابودی کشیده شد.
شوشا استعداد غریبی هم در داستانسرایی و نوشتن کتابهای مسافرتی داشت. کتاب او به نام "سه سفر
به خاور میانه" (2001) اثر درخشانی است که میکوشد نشان دهد چگونه مسلمانان خاور میانه تلاش میکنند
با جهان مدرن کنار بیایند
از آخرین کارهای او سه برنام?ّ رادیویی برای کانال 3 بود در سال 2006 دربار? فیلسوفان روشنگری که
پدرش از آنان تأثیر پذیرفته بود (ابن سینا، غزالی و صوفیان) و در این برنامهها کوشیده بود فلسف? مهر
و عطوفت خود را نیز تشریح کند و اعتقاد به ایمان جهانشمولی را که در تمامی زندگی پرتلاطم خود بدان
توسل جسته بود بیان نماید
او برای دو پسرش و دوستان آنها، چیزی بیش از یک مادر بود. او برای هم? آنها تجسمِ حکمتِ عشق بود،
همان عشقی که در آثار متفکران صوفی یافته بود.
اینکه شوشا با قناعت زندگی کرد، تا حدی که بسیاری فکر میکردند مدام با مشقت و مذیقه دست و پنجه نرم
میکند، هر از چندی مهمانیهای جانانهای به راه میانداخت و همه جا قدمش را گرامی میداشتند و از آنجا
که در پذیرش و پراکندنِ مهر و عطوفت بس گشاده دست بود، توانایی غریبی هم در آشتی دادن دشمنان داشت
به نحوی که فلسف? خود او را در زندگانی به تمامی موجه میساخت
در گفت و گو، حتی در زمانِ بیماری آخرش، شادمان و سرزنده بود و آکنده از اشارات و کنایات و بصیرت
بود، و هنگامی که دیگر قادر به خواندن نبود، اشعاری به هر سه زبان (فارسی، انگلیسی و فرانسوی) از بر
میگفت. اما هرگز سواد و معلومات بینظیر خود را به رخ دیگران نمیزد، و همواره در آثار خود به ریش
حماقتهای دنیا با مهر و عطوفت میخندید
در واقع، در بستر مرگ نیز نمونه و مای? الهامی بود برای هم? آنان که دوستش میداشتند.
آذر نفیسی نویسنده و استاد ادبیات تطبیقی در دانشگاه جان هاپیکینز آمریکا که در سال های اخیر با او دوستی نزدیکی داشت درباره شوشا چنین میگوید
که در حال مرگ باوجود اینکه صدایش گرفته بود و درست نمیتوانست حرف بزند، با او که صحبت میکردم
خیلی آگاه بود که مدت زیادی را ندارد و خیلی شاد هم بود و راجع به مولانا صحبت میکرد. یاد نویسنده
اروپای شرقی میفتم، تزبان تدوروف، که میگفت حتی وقتی در مقابل دروازه مرگ ایستاده ایم و بنظر میآید که
حق انتخابی نداریم، بازهم حق انتخاب داریم. این حق انتخاب این است که چگونه به مرگ نگاه کنیم. شوشا
کتابی نوشته بود در ارتباط با سفر به اردن و سوریه و لبنان که کتاب بسیار زیبا و ظریفی است و بیشتر در
رابطه با مسائلی صحبت می کند که این روزها کسی راجع به آنها صحبت نمی کند، مردم و فرهنگ وتاریخ.
از او دو پسر مانده است به نامهای داریوش و کنستانتین. شوشا (شمسی) گاپی، خواننده و نویسنده، به تاریخ
24 دسامبر 1935 به دنیا آمد و روز 21 مارس 2008 درگذشت.
شوشا موخره کتاب دختری در پاریس را با شعری از الیوت آغاز کرده که می گوید:
"ما از جستجو باز نخواهیم ایستاد
و پایان همه جستجوهای ما
رسیدن به نقطه آغاز است
و شناختن آن نقطه برای نخستین بار."
بعد شوشا خودش چنین ادامه می دهد " قرن ما قرن تبعید است. تبعید از تاریخ، ار خودکامگی، از فقر، از
زندگی، حتی از عشق. و هر تبعید امروز با تبعید بعدی متفاوت است.".