در وطنم,نفس نمی توان کشید
و در این هوای گرفته
دلم غمناک است روحم دلتنگ....
نه عشقی می شناسیم و نه دوستی شیرینی
و جوانی مان درتوفان های واهی در عذاب است
و از زهر خشم و کینه,تیره و تار
جام این زندگی سرد بیروح
به کاممان تلخ است
و دیگر هیچ چیز روحمان را شادی نمی بخشد....
لرمانتف کسی که با شعرهایش روح مردم تشنه آگاهی آزادی را سیراب نمود. تولستوی از مونولوگ درونی لرمانتف بهره هایی بسیاری برد و حتی عده ای اعتقاد دارند جنگ و صلح تولستوی ریشه در ستایش لرمانتف در شعر بارادینو است
شعر کامل:
مونولوگ
باور بکن در این دنیا خیرو نیکی بسی ناچیز است
چه سود از اینهمه دانستن ,
از این عطش های بی پایان نام آوری
از عشق سرشار از عذابمان به آزادی
وقتی راه به جایی نمی یرند
ما فرزندان شمالیم
همچون گیاهانی که در اینجا روئیده ایم
شگفتنمان دیر نمی پاید
و در چشم بر هم زدنی می پزمریم
همچون خورشید زمستانی
بر فراز ستون های خاکستری
هوای زندگی مان ابری است
و جریان یکنواخت آن دیر نخواهد پائید
در وطنم ,نفس نمی توان کشید
و در این هوای گرفته
دلم غمناک است روحم دلتنگ....
نه عشقی می شناسیم و نه دوستی شیرینی
و جوانی مان درتوفان های واهی در عذاب است
و از زهر خشم و کینه,تیره و تار
جام این زندگی سرد بیروح
به کاممان تلخ است
و دیگر هیچ چیز روحمان را شادی نمی بخشد....
لرمانتف,کسی که هر وقت سخن از شعر روسیه به میان آید,نام اوهمراه نام پوشکین می درخشد و به تعبیری خورشید و ماه شعر روسیه اند.
میخائیل بوربویچ لرمانتف در سوم اکتبر 1814 در مسکومتولد شدمادرش ماریا میخایلوونا از خانواده سرشناس و ملاک آرسنف و پدرش بوری پترویچ لرمانتف از افسران ارتش بود.
در دسامبر 1825 خبرهای از قیام دسامبریستها ((دکابریست ها)عده ای از روشن فکران روسیه بودند که در دسامبر 1825 در پطرزبورگ قیامب برای براندازی تزار به راه انداخته بودند) این قیام ها تاثیر بسزایی در آثارش و اندیشه هایش بجای نهاد.
مادرش را در1817 از دست داد لرمانتف نه تنها مادرش را از دست داد بلکه مجبور به تحمل دوری پدر نیز بودلرمانتف را به خانواده مادرش سپردند زندگی پر از استرس و اضطراب و دلهره بود.
در دوازده سالگی مدتی نزد خانواده پدرش بود در مسکو آموزش های خانگی لرمانتف در زمینه زبان های خارجی نقاشی موسیقی و ....آغاز شد.
در تابستان 1828 لرمانتف دوباره به کنار مادر بزرگش برگشت و اولین منظموه اش چرکس ها نوشت نخستین تجربه های ادبی او در یکی از دانشگاه های مسکو به چاپ رسید به نام من از مرگ نمی هراسم,شما دوباره با غرور,سپس,تا به حال در نزدیکی تو....
در غروب 29 ژانویه 1837 بر مرگ پوشکین در شهر پیچید لرمانتف منظومه مرگ شاعر را در رثای پوشکین سرود.لرمانتف به خاطر سرودن این شعر توسط دستگاه حکومتی تزار دستگیر شد.
فرمان نیکلای اول پس از خواند شعر او چنین بود:بگوئید پزشکان دوباره او را معاینه کنند
و بگویند آیا دیوانه نیست
بعد از مدتی به قفقاز تبعید شد لرمانتف با شعرهایش روح مردم تشنه آگاهی آزادی را سیراب نمود
در جولای 1841 در حالی که لرمانتف در پیتاگورسگ به سر میبرد با یکی از آشنایان قدیمی اش مارتینف دیدار میکند مارتینف سرگرد باز نشسته ی بود که لرمانتف او را آقای خنجر لقب داده بود لرمانتف اغلب کاریکاتورهایی از خودش و مارتینف در آلبوم دختران جوان محلی می کشید.سرگرد مارتینف دل آزرده میشد ولی لرمانتف توجهی نمیکرد.روز سیزدهم جولای که لرمانتف و مارتینف با هم در میهمانی شبانه ای شرکت کرده بودندمارتینف از شوخی های لرمانتف به شدت ناراحت شده بود و او را به دوئل دعوت کرد
در این دوئل مرگبار گلوله مارتینف بر سینه لرمانتف نشست و او بلاقاصله کشته شد.تزار بعد از شنید ن خبر مرگ لرمانتف گفت:سگس بو و مثل سگها مرد
لرمانتف در حالی که ازدنیا رقته بود طعم همه چیز را چشیده بود :تنهایی عشق مبارزه اسارت تبعید شهرت دوستی و....
تاثیر لرمانتف بر ادبیات روسیه انکار ناپذیر است او کاری کرد که کسی تا آن زمان نکرده بود
نخستین رمان روانشناختی رئالیستی ساخته و پرداخته اوست الگوئی بر زبان منثور روسی پدید آورد
تولستوی از مونولوگ درونی لرمانتف بهره هایی بسیاری برد و حتی عده ای اعتقاد دارند جنگ و صلح تولستوی ریشه در ستایش لرمانتف در شعر بارادینو است
لرمانتف و پوشکین هر دو مطالعتی درباره اسلام داشتند شعر پیامبر از پوشکین و شعر پیامبر از لرمانتف که هر دو اشاره به روایاتی از زندگی پیامبر اسلام دارند که مؤید این امر هستند